مدیریت ریسک: هنر بقا در بلندمدت
LonesomeTheBlue

مشخصات معامله
قیمت در زمان انتشار:
۸۷,۴۲۹.۹۶
توضیحات
مدیریت ریسک
تصور کنید یک قهرمان در تقاطع با سه راهی ایستاده است.
اگر او راه راست را انتخاب کند، با چالشی جدی مواجه میشود با سطح دشواری ۱۰۰. در پایان این مسیر، با پنج مهر طلا پاداش خواهد گرفت.
راه میانی به ده مهر طلا میرسد، اما قهرمان در طول راه نه تنها با یکی بلکه با سه چالش روبرو میشود. هر کدام به اندازهای دشوار است که راه راست بود. دستکم جمعاً دشواری آنها ۳۰۰ است.
راه سمت چپ با چالشی کمتر با دشواری ۶۰ همراه است، اما پاداش فقط یک مهر طلاست.
کدام مسیر را ترجیح میدادید اگر در جای قهرمان بودید؟
حال فرض کنید قهرمان سطح ریسک متعادلی را انتخاب کرده اما در مسیر از مار گزیده و به چالش نرسیده است.
این دقیقاً چیزی است که ریسککردن در بازارهای مالی به نظر میرسد.
در دنیای واقعی، ریسک در وهله نخست، احتمال زیان است.
ریسک نتیجه آگاهانه این حقیقت است که آینده نامشخص است. در هر لحظه، نتایج ممکن بسیار بیش از نتایجی است که در نهایت محقق میشود. دقیقاً این فاصله — بین دامنه نتایج احتمالی و نتیجه واحدی که محقق میشود — ریسک را به وجود میآورد. آینده نمیتواند بهعنوان یک کتاب از پیش نوشته یا قابل پیشبینی در نظر گرفته شود؛ بلکه طیفی از ممکنها است که هم نتایج مطلوب و هم نامطلوب را در بر میگیرد.
یک سرمایهگذار میتواند دامنه محتملترین سناریوها را برآورد کند و انتظار آینده را بر اساس آنها پایهگذاری کند. با این حال، حتی محتملترین رویداد هم هیچ تضمینی ندارد که واقعاً رخ دهد.
ریسک در اشکال مختلف وجود دارد و احتمال زیان تنها یکی از آنهاست. نوع مهم دیگری از ریسک، ریسک فرصتهای از دست رفته است — ریسکی که با ریسک کمکردن بیش از حد همراه است. کنار نشستن در حاشیه میتواند باعث شود که یک سرمایهگذار به بهبودی یا فاز رشد برسد و در نهایت از فرآیند سرمایهگذاری کنار رود.
خصوصاً مخرب است ریسک فروش در کف قیمت. در این حالت، نه تنها زیان را تثبیت میکند بلکه فرصت شرکت در بهبود بعدی را نیز از دست میدهد و اغلب منجر به خروج دائمی از بازار میشود.
همچنین ریسکهایی وجود دارند که با رویدادهای نادر اما فاجعهآمیز همراهاند. این ریسکها ممکن است مدت طولانی پنهان بمانند و توهمی ایجاد کنند که استراتژی امن است — تا اینکه به ناگهان با پیامدهای شدید بروز کنند، مانند مثال قهرمان و مار.
ریسک ذاتاً متناقض و گولزننده است. نه تنها به دارایی یا بازار بلکه به رفتار شرکتکنندگان بازار بستگی دارد. وقتی افراد احساس امنیت میکنند، تمایل به اتخاذ رفتار محتاطانه کمتر میشود و ریسک واقعی افزایش مییابد.
برعکس، هنگامی که ریسک شناسایی شده و بهعنوان بالاتر از حد درک میشود، رفتارها محدودتر میشود و ممکن است ریسک کاهش یابد.
به طور متناقض، قیمتهای بالاتر اغلب ریسک را افزایش میدهند، در حالی که قیمتهای پایینتر میتواند دارایی را امنتر سازد — با اینکه اکثر افراد بهطور شهودی خلاف این را احساس میکنند.
مدیریت ریسک یک فرایند مداوم است و یک عمل مقطعی یا واکنش به بحران نیست. از آنجا که نمیتوان از قبل دانست چه زمانی رویدادهای نامطلوب رخ خواهند داد، کنترل ریسک باید در تمام زمانها وجود داشته باشد، نه فقط در دورههای تهدید آشکار.
جوهره رویکرد سالم این است که نه ریسک را به طور کامل اجتناب کنیم و نه صرفاً با آن مبارزه نماییم؛ بلکه با پذیرش آگاهانه، تحلیل و محدودیت، آن را مدیریت کنیم. سرمایهگذار باید ریسکهایی را که میفهمد، میتواند متنوع کند و برای آنها پاداش مناسب در نظر بگیرد.
در نهایت، وظیفه سرمایهگذار این است که یک پرتفوی با نتیجه نامتقارن بسازد: در صورت رخداد رویدادهای مطلوب، به سمت بالا حرکت کند و در شرایط منفی کمتر ضرر کند.
چنین نامتقارنی نشانی از مهارت واقعی و درکی عمیق از توزیع احتمالات، ریسکهای پنهان و محدودیتهای زیان قابل قبول است.
چگونه ارزیابی ریسک شخصی خود را در یک موقعیت خاص شکل دهیم
برای پاسخ به این پرسش، کار Ed Seykota را مفید میدانیم. یکی از ایدههای اصلی او را میتوان به این صورت خلاصه کرد:
ریسک اندازه زیان بالقوه نیست، بلکه احتمال وقوع آن زیان با توجه به ساختار فعلی بازار است.
نتیجه مهمی از این موضوع این است:
نسبت سود به زیان (ریسک/بازده) معیار مستقلی از کیفیت معامله نیست.
ریسک یک معامله خاص توسط دو عامل کلیدی تعیین میشود:
محیط بازار،
توزیع سود و زیان.
با این حال، عامل تعیینکننده این نیست که سود پتانسیل مطلقاً چقدر است، بلکه احتمال دستیابی به آن است که با بافت بازار تعریف میشود.
تصور کنید موقعیتی وجود دارد که سود پتانسیلی نسبت به زیان ممکن است نسبتاً کم باشد. از منظر ریسک/بازده رسمی چنین معاملهای غیرجذاب به نظر میرسد. اما اگر شرایط بازار نشان دهد که احتمال نتیجه مثبت بالا است — مثلاً حدود ۹۰% — ریسک دیگر غیرمعقول نیست. در چنین حالتی، معامله به دلیل اندازه سود یا مقدار آن توجیه نمیشود، بلکه به پایداری لبه احتمالاتی توجیه میشود.
یک معامله به صورت منفرد بیمعناست. مهم این است که چگونه موقعیتهای مشابه در یک نمونه بزرگ اجرا میشوند.
حتی با احتمال بسیار بالای موفقیت، ریسک زمانی عادلانه نیست که:
سناریوی منفی بتواند بخش قابل توجهی از سرمایه را تخریب کند؛
یا یک زیان نادر واحد نتیجه تجمعی بسیاری از معاملات موفق را خنثی کند.
این است که در هر سیستم قدرتمندی، احتمال و کنترل زیان همیشه با هم باید باشند. احتمال بالا بدون محدودیت زیان، معامله نیست — بلکه قمار است.
ریسک ناموجه
فرض کنید یک معاملهگر بتواند در طول ماه ۵٪ سود کند، در حالی که شاخص مقایسه — مثلاً Nasdaq — در همان دوره ۸٪ بازده دارد. این چه معنیای دارد؟
برای پاسخ به این سؤال، به مفهوم آلفا رجوع میکنیم. آلفا معیاری است که اندازهگیری میکند تا چه حد عملکرد استراتژی یا معاملهگر از بازده بنچمارک با لحاظ کردن سطح ریسک بازار پرت میکند.
اگر معاملهگر در معاملات درونروزه فعال باشد — با در نظر گرفتن ریسکهای عملیاتی، بازاری، رفتاری و دمدستی — و بازدهای کمتر از بنچمارک به دست آورد، نشان میدهد که ریسکی بدون جبران کافی گرفته شده است. مسئله اصلی تنها وجود ریسک نیست بلکه رابطه بین ریسک و نتیجه است.
به طور طبیعی، معاملات روزانه شامل تعامل بالا، تصمیمگیری مکرر، مواجهه با نویز بازار، کارمزدها، لغزش و فشار روانی است. این عوامل باعث میشود ریسک کل استراتژی افزایش یابد. اگر با وجود این، نتیجه نهایی از بنچمارک منفعل پایینتر باشد، آلفا منفی میشود. این یعنی هر واحد ریسک گرفتهشده نه تنها پاداشی ندارد بلکه به نتیجه مالی کل آسیب میرساند.
در چنین حالتی، آلفا فراتر از نمایش «عملکرد کمتر از بازار» عمل میکند. این نشان میدهد که کار ریسک کارآمد نبوده و کار در سطحی پیچیدهتر و نامطمئنتر انجام شده در حالی که نتیجهای به دست میآید که میتوانست از طریق برخورد غیر فعال با بازار بدون معاملات فعال و ریسکهای مرتبط، برابر یا بهتر باشد.
این دقیقاً توصیفکننده ریسک ناموجه است: ریسکی که بازده مطلوب را افزایش نمیدهد و توزیع نتایج را بهتر نمیکند.
بنابراین، معاملات روزانه با بازده پایینتر از بنچمارک نمونهای از ریسککردن بدون منطق اقتصادی است. آلفا در اینجا نه به عنوان هدف که به عنوان ابزار تشخیصی عمل میکند. اگر آلفا منفی باشد، نشان میدهد که ریسک معامله نه تنها ناموجه است بلکه نسبت به گزینه غیر فعال، ارزشسوز است.
ادغام در معاملات
1. بافت بازار قبل از معامله میآید
در معاملات واقعی، اولین شیء برای تحلیل، ورود نیست، نه حد توقف و نه Take-Profit — بلکه وضعیت بازار است.
سؤال کلیدی که باید پاسخ دهید این است:
آیا موقعیت بازار تکرارپذیر وجود دارد که به طور تاریخی احتمال را به سود من تغییر دهد؟
اگر این وضعیت تکرارپذیر نیست یا منطق داخلی روشنی ندارد، معامله اصلاً در نظر گرفته نمیشود — صرفنظر از جذاب بودن نسبت ریسک/بازده.
2. احتمال مهمتر از سود بالقوه است
وقتی وضعیت شناسایی شد، تمرکز به جای سود، روی احتمال وقوع سناریو است. به زبان عملی:
شما باید بفهمید چرا بازار احتمالاً به حرکت ادامه میدهد و نه برمیگردد.
دلیل ورود باید بر اساس رفتار بازیگران بازار توضیح دهد — نه صرفاً نتیجه یک سیگنال رسمی.
حتی اگر سود بالقوه نسبتاً کم باشد، یک معامله ممکن است توجیه شود اگر:
احتمال موفقیت به طور مداوم بالاتر از تصادفی باشد؛
وضعیت در یک نمونه بزرگ قابل تکرار باشد.
3. زیان از پیش تعریف میشود — و بهطور سختگیرانه محدود میشود
زیان چیزی نیست که «در مسیر» مشخص شود. زیان باید قبل از ورود تعریف شود و بدون اصلاح به امید بازگشت بازار اصلاح نمیشود.
قانون اصلی ادغام ساده است:
هیچ زیانی نباید بتواند تمامیت سیستم را به خطر اندازد.
این به معنای:
ریسک بهطور دقیق محدود در هر معامله؛
هیچ سناریویی که در آن یک نتیجه نامساعد، نتایج بسیاری از معاملات موفق را از بین ببرد.
4. تفکر زنجیرهای به جای ارزیابی معاملات فردی
ادغام واقعی در سطح ذهنی صورت میگیرد. شما معاملات را از منظر «سود یا زیان» ارزیابی نمیکنید.
هر معامله به عنوان:
یک گام در یک سری؛
یک ریسک با بایاس احتمالی مشخص.
در عمل منجر به:
واکنش عاطفی به یک زیان واحد ندارد؛
و هیجان از یک معامله موفق را کاهش میدهد.
5. انتخاب معامله به جای افزایش فعالیت
این رویکرد معمولاً تعداد معاملات را کاهش میدهد.
شما فقط زمانی وارد بازار میشوید که:
بازار متنی قابل فهم ارائه دهد؛
سناریو دارای لبه آماری باشد؛
ریسک از پیش مشخص باشد.
اگر بازار چنین شرایطی ارائه ندهد، «دنبال معامله گشتن» کار بیهوده است — صبر کنید.
6. ارزیابی نتایج با فرایند، نه با پول
در معاملات عملی، موفقیت با سود و زیان روزانه اندازهگیری نمیشود بلکه با:
پایبندی به منطق انتخاب وضعیت؛
انضباط در محدود کردن زیان؛
ثبات در اجرا.
یک روز باخت میتواند روزی کامل باشد اگر تمام تصمیمها در چارچوب سیستم اتخاذ شده باشند.
چارچوب مدیریت ریسک در سرمایهگذاری
ریسک فقط به ابزارهای معاملاتی محدود نیست، بلکه به منابع بازده نیز باید توزیع شود.
پرتفویی که متشکل از داراییهای وابسته به یک سناریوی رشد واحد است، برخلاف ظاهر متنوع، به لحاظ ساختاری شکننده است. تنوع واقعی به معنای قرار گرفتن در معرض بخشهای مختلف، کلاسهای دارایی و فرآیندهای اقتصادی پایه است.
یکی از عناصر مهم مدیریت ریسک، تنوع زمانی است. ورود به پوزیشنها به صورت گام به گام خطر اشتباه بهتایم بودن را کاهش میدهد و تأثیر نوسانات کوتاهمدت بازار را محدود میکند. سرمایهگذاری کل مبلغ در یک نقطه قیمتی تبدیل به یک شرطبندی زمانی میشود تا یک باور به ایده پایه.
خطر نقدینگی نیز باید مدنظر باشد. دارایی که نمیتوان آن را بدون تخفیف قابل توجه فروخت، خطر پنهانی دارد. نقدینگی در دورههای آرام اهمیت دارد، اما در زمان تنش بازار خروج از پوزیشن اهمیت حیاتی مییابد.
تنوع همچنین به معنای آمادگی برای نگه داشتن بخشی از سرمایه خارج از بازار است. نگه داشتن نقدینگی آزاد، فشار تصمیمگیری را کاهش میدهد و به سرمایهگذار فرصت پاسخ به فرصتهایی که در دورههای ترس به وجود میآیند را میدهد. تخصیص کامل سرمایه خطر اقدامات اجباری را افزایش میدهد.
کاهش ریسک زمانی لازم است که عدم قطعیت بالا رود. افزایش همبستگی بین داراییها، تغییر شرایط اقتصاد کلان، افزایش اهرم یا خوشبینی بیش از حد بازار، نشانههایی برای بازنگری در ساختار پرتفویاند. در چنین دورههایی حفظ سرمایه اولویت دارد.
افزایش ریسک سرمایهگذاری تنها زمانی قابل قبول است که حاشیه ایمنی کافی وجود داشته باشد. گسترش تعهد به داراییهای پرریسکتر وقتی توجیه دارد که سرمایه در حال رشد باشد، افق سرمایهگذاری بلندمدت باشد و زیانهای قابل قبول به وضوح تعریف شده باشند. سرمایهگذار هرگز برای جبران عقبماندگی از ریسک استفاده نمیکند.
ساختار پرتفوی باید نه تنها با انتظارهای سرمایهگذار بلکه با توانایی او برای تحمل دورههای نامطلوب همسو باشد. تخصیص واحد وجود ندارد؛ با این حال، دستورالعملهای عملی میتوانند ریسک را در حدود قابل مدیریت نگه دارند.
راهنمای ساختار پرتفوی
تخصیص کمریسک به عنوان پایه و تثبیتکننده پرتفوی محسوب میشود.
عموماً ۵۰ تا ۷۰ درصد کل سرمایه را تشکیل میدهد. این بخش داراییهای با نقدینگی بالا و رفتار نسبتاً قابل پیشبینی را در بر میگیرد. هدف آن حراست از سرمایه و کاهش نوسان کل پرتفوی است تا سود را در حد ممکن محدود کند.
تخصیص با ریسک متوسط معمولاً ۲۰ تا ۴۰ درصد پرتفوی را تشکیل میدهد. این داراییها با پتانسیل رشد هستند اما به یک سناریوی واحد وابسته نیستند. آنها بازده اصلی بلندمدت را ایجاد میکنند و بخشی از نوسانات بازار را تحمل میکنند.
تخصیص با ریسک بالا محدود به ۵ تا ۱۵ درصد سرمایه است. این بخش شامل داراییهای با نوسان بالا، پتانسیل بازده غیرمتقارن و احتمال کاهشهای عمیق است. زیان در این ناحیه هرگز نباید به کل پرتفوی آسیب برساند. اگر دارایی به صفر هم برسد، اندازه پوزیشن باید به اندازهای باشد که این نتیجه بحرانی نباشد.
بازنگری و انضباط سرمایه
بازنگری بخشی ضروری از مدیریت ریسک است. با افزایش ارزش داراییهای پرریسک، وزن آنها بهطور خودکار بالاتر میرود و بخشی از سودها باید به سمت بخشهای پایدارتر بازتخصیص یابد. در روند نزولی بازار، ساختار پرتفوی بر اساس شرایط تغییر یافته بررسی میشود نه بر اساس واکنشهای احساسی.
افزایش مواجهه با داراییهای پرریسک تنها زمانی مناسب است که سرمایه در حال رشد باشد، افق سرمایهگذاری بلندمدت باشد و زیانهای احتمالی به وضوح درک شده باشند. کاهش مواجهه زمانی لازم است که دورههای عدم قطعیت بالا، تغییرات اقتصاد کلان یا کاهش تحمل ریسک شخصی دیده میشود.
بخشی از پرتفوی باید به نقدینگی اختصاص داده شود. نقدینگی به این معنا نیست که ما غیرفعال هستیم یا فرصت را از دست دادهایم بلکه بهعنوان داراییای عمل میکند که هم کارکرد دفاعی و هم کارکرد استراتژیک دارد.
معمولاً نقدینگی ۱۰ تا ۳۰ درصد پرتفوی را تشکیل میدهد، بسته به شرایط بازار و عدم قطعیت. در دورههای رشد پایدار ممکن است در پایین این دامنه بماند. در دورههای نوسان بالا یا پس از روندهای طولانی بازار، افزایش نسبت نقدینگی مفید است.
یک موقعیت نقدی ریسک کل پرتفوی را کاهش میدهد و فشار روانی را کاهش میدهد. داشتن نقدینگی آزاد امکان تصمیمگیری آرام را فراهم میکند و به پاسخ به فرصتها در دورههای بحران کمک میکند. با deployment کامل سرمایه، ریسک اعمال اجباری افزایش مییابد.
اصل کلیدی این است که به جای یافتن درصد دقیق، ساختار انتخابی را حفظ کنید. دیسیپلین در تخصیص ریسک مهمتر از دقت در محاسبات اولیه است.
یک چارچوب مدیریت ریسک در معاملهگری
مدیریت ریسک در معاملات با ورود به معامله آغاز نمیشود؛ با پذیرش این واقعیت که هر معامله ممکن است با زیان پایان یابد آغاز میشود. معاملهگری که با این واقعیت درونی همسو نیست، قطعاً قوانین خود را نقض خواهد کرد. پذیرش زیان بهعنوان نتیجهای مشروع، شرط بنیادی بقاست در بازار است.
اندازه پوزیشن از ورود مهمتر است. حتی یک ایده قوی نیز اگر اندازهاش با سناریوهای منفی احتمالی نسبت معقولی نداشته باشد، بیارزش میشود. معاملهگر لازم نیست جهت را به طور کامل پیشبینی کند، اما باید بتواند پیامدهای اشتباه بودن را کنترل کند.
هر معامله باید از قبل «پرداخت شده» باشد. زیان پتانسیل باید قبل از ورود مشخص و بهطور روانشناختی پذیرفته شود. برای یک معاملهگر، ریسک قابل قبول ممکن است ۱ درصد از سرمایه باشد؛ برای دیگری، ۵ درصد. این اعداد حقیقت مطلق نیستند — بازتاب تحمل فردی برای عدم قطعیت، سبک معامله و افق زمانی است. مهم این است که به آن پایبند باشید.
برای یک معاملهگر تازهکار، ریسک قابل قبول برای هر معامله معمولاً زیان حداکثر ۱ تا ۲ درصد از حساب است. این سطح از ریسک به معاملهگر اجازه میدهد تا یک سری معاملات زیانده را بدون آسیب جدی به سرمایه و به همین اندازه به ثبات روانی تحمل کند. در چنین شرایطی، نسبت ریسک به سود نباید کمتر از ۱:۲ باشد و در آمادهترین شرایط ممکن است به ۱:۳ برسد. این به این معناست که سود بالقوه یک معامله باید حداقل دو برابر زیان احتمالی باشد و ترجیحاً سه برابر. با چنین رویکردی، معاملهگر انتظار ریاضی مثبتی حفظ میکند حتی وقتی بخشی از معاملات با زیان به پایان میرسد.
هیچ معاملهای به تنهایی تصمیمساز نیست. بازار دنبالهای از تلاشهاست، نه یک تجربه واحد. تمرکز روی نتیجه یک معامله منفرد، انضباط را کاهش و درک ریسک را تحریف میکند.
امتناع از خروج نیز یک تصمیم است — و با ریسک همراه است. نگه داشتن پوزیشن زیانده به امید بازگشت، عمل خنثی نیست؛ بلکه یک انتخاب فعال برای افزایش عدم قطعیت است.
دورههای رشد به همان اندازه که دورههای کاهش، احتیاط میطلبند. اطمینان حاصلشده از طریق یک رشته معاملات موفق اغلب منبع بزرگترین زیانها میشود. رشد سرمایه باید دلیل کاهش ریسک باشد تا افزایش آن.
بهترین نوع ریسک، ریسکی است که امکان خطا را فراهم میآورد. استراتژیای که برای هیچ خطایی جا ندارد در بلندمدت محکوم است. پایداری مهمتر از دقت است.
هدف مدیریت ریسک، حذف کامل زیان نیست بلکه حفظ قابلیت برای ادامه معاملات است. معاملهگر وقتی پیروز است که از دست رفتن زیانها او را از توانایی انجام گام بعدی محروم نکند.
این پست بر اساس تجربیات و تحقیقات ما در کتابها و پلتفرمهای مختلف است.
لذت ببرید!
منتخب سردبیر
مشاهده بیشتردستیار هوشمند ارز دیجیتال
ترمینال ترید بایتیکل نرمافزار جامع ترید و سرمایهگذاری در بازار ارز دیجیتال است و امکاناتی مانند دورههای آموزشی ترید و سرمایهگذاری، تریدینگ ویو بدون محدودیت، هوش مصنوعی استراتژی ساز ترید، کلیه دادههای بازارهای مالی شامل دادههای اقتصاد کلان، تحلیل احساسات بازار، تکنیکال و آنچین، اتصال و مدیریت حساب صرافیها و تحلیلهای لحظهای را برای کاربران فراهم میکند.

